پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۵۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

- تمامش یه دروغه همین.
سپس تنها گلوله‌ی کلت را درون خشاب گذاشت مسلح کرد. اسلحه زیر چانه‌اش گذاشت. شوپه آمد روبه رویش ایستاد و نگاهش کرد. پلک‌های حیوان می‌پرید و گوش‌هایش آویزان شده بود. ناله‌ی آرام و ریز از اعماق وجودش سر داد، جاوید به چشم‌های سیاهش خیره شد و ناامید نالید:
- چیه شوپه بدو بازی کن.
تکه چوبی برداشت با تمام قدرت پرتابش کرد، شوپه عاشق این بازی بود. حیوان اما بی‌ح

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.