سیزده ثانیه به قلم میلاد سرداری
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
- بدون اونا نمیتونم بخوابم شوپه.
بیاراده شوپه را در آغوش کشید.
- بدون اونا نمیتونم زندگی کنم.
سرش را روی موهای نرم کمرش گذاشت و با تمام وجود گریه کرد. حیوان بیحرکت ماند. همین باعث شد کمی آرام شود و البته کمی خسته. نم نمک پلکهایش سنگین شد و همانجا گوشهی کلبه روی کف چوبی به پهلو دراز کشید. شوپه هم کنارش خوابید. جاوید در خواب و بیداری دستش را روی دست شوپه گذاشت و شب سختش را