حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت صد و سوم
زمان ارسال : ۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
خشک و جدی حرف می زد. بی آن که از صورتش، احساسات درونش خوانده شود. نفسی عمیق به شش های در تلاطمش کشید و با غیظ و رنج نهفته و تأسف گفت: قراره تو رخت خواب یه شیخ عرب پولدار باشه که صبح فرداش تو رو همراه ملافۀ تختش عوض می کنه.
تمام شنیده ها و حس و حال بدش یک سو، حرف آخرش سوی دیگر. اگر ثنا تا به آن لحظه به سر سوزنی امید رهایی داشت و به آینده خوش بین، حالا تمامش دود شد. تصویر کاتالوگ مدلینگ های ای
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.