پارت هجده

زمان ارسال : ۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه



فصل 8
از شب عقد لادن سه روز می‌‌گذشت و من با مانی در قهر کامل بودم. نه جواب پیامک‌‌هایش را می‌‌دادم و نه تماس تلفن‌‌هایش. مادرم هم که متوجه ماجرا شده بود سعی داشت بین من و مانی را درست کند. روی تخت اتاقم نشسته و زانوانم را بغل زده بودم و مادرم در کنارم:
ـ مامان جون اون که از قصد این کارو نکرده.
ـ می‌‌دونست چقدر دوستش دارم. مخصوصاً این کارو کرد!
ـ به خدا خیلی ناراح

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • جانان

    00

    عالیه

    ۳ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️

    ۳ هفته پیش
  • اسرا

    00

    🙏💞💋

    ۱ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی مرضیه جونم 💋💋❤️❤️

    ۱ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️

    ۱ ماه پیش
  • نسترن

    00

    داستان باحالیه

    ۱ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏💖

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.