پارت صد و بیست و چهارم

زمان ارسال : ۶۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

پرستار که رفت نگاهم به کوروشی افتاد که بی حرف به پنجره تکیه داده بود. سکوتش آزارم می‌داد. انگار همان کوروشی نبود که ساعاتی پیش برایم حرف می‌زد و سعی داشت راه و چاه نشانم بدهد تا این مرحله از بحران زندگیم را به راحتی پشت سر بگذارم.
فاطمه بارها و بارها به من گفته بود که به حس کوروش و نگاهش نسبت به من شک دارد، می‌گفت رنگ عشق را توی رفتارهای کوروش می‌بیند.
ولی من هربار با شنیدن این حر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.