پارت صد و بیست و یکم

زمان ارسال : ۶۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

نفس عمیقی کشید. چشمانش را بست. حس کردم دیدن وضعیت ترحم آورم برایش سخت شده است. انگار که کم کم در آستانه‌ی این بود که صبرش لبریز شود. همچنان گریه می‌کردم. بازویش همچنان زیر دستم بود.
کمی طول کشید تا چشمانش را بالاخره باز کرد. نگاهش را در چشمان اشک‌بارم دوخت. حس کردم چشمانش را مه گرفته است. تاریکیِ حاکم در آلاچیق، مانع از آن می‌شد که او را خوب ببینم. ولی سکوتی که کرده بود شکم را به یقین م

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.