پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و نوزده
زمان ارسال : ۷۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
چنان مملو از غم بودم که اهمیتی به موهای باز شدهام نکردم. کمی گذشت، صدای نفس عمیقی که کشید را شنیدم. خوب میدانستم که حالش را خراب کردهام، شاید هم یک ضد حال اساسی به او زده و سفرش را با گوشهگیریهایم خراب کرده بودم. خوب میدانستم که همسفر خوبی برایش نبودم. در افکارم غوطه ور بودم که صدای مملو از مهر و محبتش را شنیدم.
- بیا و خیال کنیم که چند سال گذشته و تو همچنان نشستی و زانوی غم بغل