پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و هجده
زمان ارسال : ۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
کمی زمان برد تا خواستهاش را اجابت کنم. من به او اطمینان و اعتماد کامل داشتم. چشمانم را که بستم لحظاتی بعد با لحنی که حس میکردم از ته چاه بر میخیزد پرسید:
- چی میبینی؟
باد موهایم را به بازی گرفته بود. به نرمی آنها را پشت گوشم فرستادم.
- جز تاریکی هیچی.
در پس کلامش خواهشی را لمس کردم که با حس آن غریب بودم.
- بیشتر دقت کن. عمیقتر نگاه کن. دوباره میپرسم چی میبینی؟