قرار قلب های ما به قلم نصیبه رمضانی
پارت بیست :
از تصور اینکه مرد راننده با بلایی که سر کت و عینک و کمک فنر ماشینش اورده بودم مربوط به این خانه باشد یک خراب کردی ساره نثار خودم کردم و داخل خانه شدم.
با دقت در را بستم. صدای صحبت از خانهای می آمد که پیش رویم پله های سنگی و سفیدش نمایان شد. با کفش های جفت شدهای که از دیدن تعدادشان سرگیجه گرفتم و حس غریبه بودن به خوبی در من مشهود شد. چشم از کفش ها و گلدان های سرسبزِ روی هر پله گرفتم و ر
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه
00بسیار عالی بود قلمت همیشه بدرخش نویسنده عزیز 🌹