پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۲۲۷ روز پیش

حدود یک ساعتی تو راه بودیم تا به بیمارستان رسیدیم.

نمی‌دونم چرا استرس عجیبی داشتم! همه‌ش دلم گواه یه اتفاق بد رو می‌داد. پندار ماشین‌و پارک کرد و پیاده شد، اما من نمی‌تونستم. انگار یه انرژی‌ای مانع رفتنم می‌شد.

در ماشین سمت من باز شد و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید