پارت هفتاد و هفتم

زمان ارسال : ۱۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

کوهیار و پندار هم‌زمان باهم صحبت کردن و هردو دوچیز متفاوت گفتن که با شنیدنش چشمام از تعجب مطمئنم دیگه از این بزرگ‌تر نمی‌شد.
کوهیار- جا بندازیم.
پندار- آتل ببندیم.
دکتر لبخندی زد و گفت:
-برادرات خیلی دوستت دارن آ!
بعد رو به پندار و کوهیار گفت:
-اما فکر کنم خودش باید انتخاب کنه‌، نه شما آقایون.
پندار با اخم گفت:
-من برادرش نیستم.
به خاطر این که نخندم لبم‌و

487
110,853 تعداد بازدید
346 تعداد نظر
78 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمنه

    00

    سلام عالی بود به نظرم کار پندار خیلی عجیب ورفتار شیوا طوری هست انگار جای برادرش رو میدونه وحتی پندار هم میدونه ومیخواد قبل از اینکه کوهیار چیزی بفهمه بتونه نظرش رو جلب کنه تا بعد از شکایت منصرف کنه

    ۳ روز پیش
  • دانه

    ۱۶ ساله 10

    عالی مثل همیشه. روژان جان عالی پیش رفتی.

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید