ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت هفتاد و هفتم
زمان ارسال : ۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
کوهیار و پندار همزمان باهم صحبت کردن و هردو دوچیز متفاوت گفتن که با شنیدنش چشمام از تعجب مطمئنم دیگه از این بزرگتر نمیشد.
کوهیار- جا بندازیم.
پندار- آتل ببندیم.
دکتر لبخندی زد و گفت:
-برادرات خیلی دوستت دارن آ!
بعد رو به پندار و کوهیار گفت:
-اما فکر کنم خودش باید انتخاب کنه، نه شما آقایون.
پندار با اخم گفت:
-من برادرش نیستم.
به خاطر این که نخندم لبمو
آمنه
00سلام عالی بود به نظرم کار پندار خیلی عجیب ورفتار شیوا طوری هست انگار جای برادرش رو میدونه وحتی پندار هم میدونه ومیخواد قبل از اینکه کوهیار چیزی بفهمه بتونه نظرش رو جلب کنه تا بعد از شکایت منصرف کنه