پارت هشتم

زمان ارسال : ۷۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

_پس هر وقت خواستی بری خرید، همراه آرکا برو.

_باشه.

الیاس یکم دیگه نکات مهم رو درمورد محافظت از من به آرکا گوش زد کرد و آرکا هم در برابر تموم جملات الیاس، فقط سرشو تکون داد.

حرفای الیاس که تموم شد، شونه به شونه هم به داخل عمارت برگشتیم.

همین که وارد عمارت شدیم، بلافاصله پرسیدم:

_یعنی این یارو انقدر کارش درسته که نیاز به هیچ محافظ دیگه ای نیست؟

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ناشناس

    00

    تا اینجا خوب بود

    ۶ روز پیش
  • ستی

    00

    عالی

    ۳ هفته پیش
  • samira

    00

    قشنگه

    ۴ هفته پیش
  • ک

    00

    ع

    ۲ ماه پیش
  • سویبا

    00

    رومان جذابی آدمو وادر به ادامه خوندن میکنه

    ۲ ماه پیش
  • عارفه

    00

    رمان نه تا به اینجا خیلی قشنگ بوده و قلم جذابی داشته

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.