پارت صد و یکم

زمان ارسال : ۱۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

ضربۀ آرامی به در خورد. آن سوی در یکی از خدمتکاران و همان دختر ترسان را دید: بهادر خان گفتن این دختر رو بیارم خدمت شما. گویا حال تون مساعد نبوده و...
عصبی پلک خواباند و صدایش، نطق خدمتکار را از بازگویی اراجیف بهادر برید: بسه!
نبض شقیقه اش می تپید. دوباره عضلۀ گردنش منقبض و دردناک شد. مردک بهبود حالش را در هوسرانی می دید. به نوعی در منگنۀ اجبار و اطاعت قرارش داده بود. عجیب بود! چه طور

68
22,230 تعداد بازدید
52 تعداد نظر
104 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید