پارت هفتاد و هفتم

زمان ارسال : ۲۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه


سبحان همان‌طور نشسته به سمت من تنه چرخاند و جواب داد.

-تو چرا دلت واسه ما نمی‌سوزه. بذار بره یه مدت از دست اخم و تخماش خلاص شیم.

خانم‌بزرگ سقُلمه‌ای به سبحان زد و حرفش را قطع کرد.

-های های… آقا سبحان، داری درمورد برادر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.