مردمک سفید به قلم سحر حاجیوند
پارت هفتاد و هشتم
زمان ارسال : ۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
ماشین که متوقف شد نفهمیدم چگونه وارد حیاط شدم و کی خودم را بالای سر مامان بدری پیدا کردم.
صاف ایستادم و نگاهش کردم. حالا که رسیده بودم واقعیت انگار شبیه به سیلیای توی صورتم خورده بود. پلک نمیزد، چشمهایش مانند وقتی که میخواستم به خ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سلناز
00💜❤️💙🩵💚🤎🧡💛