پارت هفتاد و هشتم

زمان ارسال : ۱۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه


ماشین که متوقف شد نفهمیدم چگونه وارد حیاط شدم و کی خودم را بالای سر مامان بدری پیدا کردم.

صاف ایستادم و نگاهش کردم. حالا که رسیده بودم واقعیت انگار شبیه به سیلی‌ای توی صورتم خورده بود. پلک نمی‌زد، چشم‌هایش مانند وقتی که می‌خواستم به خ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.