به دنبال شارلو به قلم زهرا صالحی (تابان)
پارت چهل و پنجم
زمان ارسال : ۱۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
مایا چشم غرهای به مارتین رفت و سپس لب زد:
- چرا به ذهنمون نرسیده بود! اون...اون الان ممکنه کجا باشه؟!
سیریوس کمی تقلا کرد و سپس در حال نفسنفس زدن گفت:
- خب...خب یکیتون به منم بگه چیشده!
الکس برآشفت:
- هِی مارتین! باید بریم دنبالش بگردیم. ممکنه بلایی سرش اومده باشه.
مارتین که تازه یک گرفتاری دیگر به گرفتاریهایشان اضافه شده و فکری دیگر برایشان تشکیل تله داده بود، هوف