به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت چهل و نهم
زمان ارسال : ۳۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
به سمت مخالف چرخیدم. الک بود. حالش خوب شده بود، نتوانستم خوشحالیام را کنترل کنم و به سمتش رفتم و او را در آغوش گرفتم.
اول تعجب کرد ولی بعد او هم دستانم را دور کمرم حلقه کرد.
خوشحال بودم، خوشحال از اینکه او بازگشته...
سالم است... حالش خوب شده و میتواند دوباره اختیارات زمهریر را در دست بگیرد.
از ادوارد و عبدالله شنیده بودم که برای جایگاه الک نقشه میکشیدند و احتمال برنگشتن
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه
20چه لحظه های قشنگی ولی کی میدون روز بعد برای برفین و الک چه اتفاقاتی می افتد و از الان زال از برفین خوشش نمیاد چرا که زندگی کسی که هویت ندار سفید است مثل برف نمی شود کاری کرد رئیس کیه 🤔😉
۱ ماه پیشدنیا
۱۸ ساله 41بابا برفین الک چی داره چسبیدی بهش ، برو بچسب به زال😂😑 این حجم از حیوان بودن صاحب مرا ازرده خاطر نمود🥲💔
۱ ماه پیشنفیسا
20عالی رمانت.ولی نمیدونم چرا نظرات منو نمیزارن😭😭😭😭😭
۱ ماه پیشNarges.g
30چراحس میکنم الک به زودی می میره؟.. واینکه صاحب واقعا یه روانی تمام عیار بوده آدم هر لحظه متعجب تر میشه
۱ ماه پیشغلامی
20من انقد دلشوره دارم برا برفین که حد نداره از این طرف ازمون از این طرفم صاحب عوضی خدا بخیر کنه برفین بیچاره
۱ ماه پیشفیونا
20منی که قلبم داره تند تند می تپه واسه آزمون برفین و اون قسمت های هیجانی🫀👀
۱ ماه پیشنمیدونم
30رسما اعتراف میکنم با این پارت قلبم اکلیلی شد بیچاره برفین و الک خدا آخر و عاقبت این داستان و بخیرکنه😂😘
۱ ماه پیش
برفینِ زال
11اه اه چندشم شد آخه دختر تو نمیگی بیچاره زال اونجا تنها ایستاده و تو داری الک رو بغل میکنی؟ وای دمت گرم خرس قطبی من، حرفت عالی بود🤌👌🤣