به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت چهل و هفتم
زمان ارسال : ۳۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
تشکیلاتی که خون میریزد تا جایگاه خود را حفظ کند.
وای برفین، وای بر تو... لعنت بر تو... لعنت بر تو و کارهایت...
کاش میمردی و هیچگاه این روزها را نمیدیدی.
رسماً عروسک خیمه شب بازی برای کارهای صاحب بودی!... صاحب چنان از تو سوءاستفاده کرد که حال تو هیچ راهی برای نجات نداری.
زال صدایم کرد.
به سمت آشپزخانه رفته و نگاهی به غذایی که نامش را نمیدانستم انداختم. مگر نامش مهم است
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Narges.g
40این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
فاطمه
00جوزف به صاحب بدبین بود و حالا درگیری بین هم افتاد که حتما سمانه ضرب بد میخور یعنی برفین این وسط چی میشه پدرش کیه 🤔 معما دار بیشتر میشه اون عکس چی میگه پسر عمو مروت دیگه چی میخواد😳
۱ ماه پیشملیکا کاظمی | نویسنده رمان
توی رمان به این موضوع یه اشارهی خیلی ریز شده بود. اگر یکم دقت کنین جواب این سوال توی قسمتهای ابتدایی رمانه...
۱ ماه پیشنفیسا
۲۹ ساله 00واقعااااااا رمان عالی هست.نمیدونم این برنامه با من چه مشکلی داره که نظراتمو نمیزاره ولی رمان شما عالیه.و مرسی که هر روز میزارید .واقعا همه جوره عالیه
۱ ماه پیشنمیدونم
00عالی
۱ ماه پیشبرفینِ زال❣️✨️
00عهههههههههه راستی نویسنده عزیز این هنوز معلوم نیس که برفین پدرو مادرش زنده هست یا نه یا صاحب از کجا پیداش کرده؟ راستی از چند سالگی پیش صاحب بوده؟ پارت قشنگ و هیجانی بود ولی کوتاه
۱ ماه پیشم.ر
20پس کینه پشت ماجرا هست
۱ ماه پیشAa
00ممنون زیبا وجذاب می نویسید قلمتون پر تکرار ،خسته نباشید🙏👏👌🌸🌼🌸
۱ ماه پیش
آمنه
10سلام عالی بود حس صاحب به برفین هم دشمن وهم دوست داشتن واحساس دوست داشتن را انگار زمانی فهمیده که اون رو توی این گروه فرستاد