به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۴۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
مرت، اسلحه را ابتدا به سمت الک گرفته و همینکه میخواهد شلیک کند، برفین شروع به خندیدن میکند.
صدای خندههایش در سرتاسر فضای ویلا میپیچد.
مرت متعجب به او مینگرد.
خندههای بلند و ترسناکش مرت را عصبی میکند. عصبی می خواهد به سمت برفین برود که نگهبانی بازویش را می گیرد.
ناگهان صدای قهقهه های برفین تمام می شود. چشم گرد می کند و با چهرهای سرد به مرت می نگرد.
زال از زی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
❣️✨️زالِ من
22نهههههههه منم هستم و بیشتریا دیگه
۱ ماه پیشKimia
00خوشحالم تنها نیستم😂✨
۱ ماه پیشدنیا
۱۸ ساله 30الله وکیلی هوش و جرعت این دخترو داشتماا ینی اصن اووووف😂🤤 مگه داریم رمان به این خوبی؟ با خوندن این رمان اخرش به این نتیجه میرسم″هیچوقت نزار حرکت بعدیتو حدس بزنن″😂👌🏼👀
۱ ماه پیشSa adat
20مثل همیشه عالیه ممنون از خانوم نویسنده 🙏🌹
۱ ماه پیشم.ر
00عجب پارتی
۱ ماه پیشʸᵒᵒᵍⁱ
52ای کاش برفین و زال باهم اوکی بشن.
۱ ماه پیشتمنا
20اصلا انگار فیلم گنگستری خارجیه از بس خوب نوشته شده مرسی نویسنده🌹
۱ ماه پیشاسرا
00بیچاره هانمیدونن اگه مرت ادامه میدادپته برفین شایدریحته میشد🙏
۱ ماه پیشفیونا
40خعلی باحال بود😎❤️ عاشق کلکل های زال و برفینم🌝🤌🏻
۱ ماه پیشفاطمه
40عجب نمایشی بود برگ ریزون بود واقعا شوک شدم با مروت بیچار عمرش کوتاه بود نتونست چیزی بگه 🤣🤣 عاشق خونسردی زال شدم همش فقط دوست دار سر به سر برفین بزار برفین که همیشه زود جوش میار تاز حسودی به زال میکن
۱ ماه پیشنمیدونم
10یعنی همش نقشه بود؟😳
۱ ماه پیش
Kimia
51الان فقط منم که میخوام زال و برفین باهم اوکی شن؟🌝 خسته نباشی عزیزم خیلی خوب بود✨