پارت هشتاد و سوم

زمان ارسال : ۸۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه


****
بهار انگشت هایش را درون هم حلقه کرده بود وکف دست هایش را بهم چسپانده بود.
_میگی حرف داری اما ساکتی...
نگاهش را بالا کشید.زل زد به چشم های در خون نشسته‌‌ی هوتن.
_من باید برم...
از جا بلند شد وبند کیفش را روی شانه‌اش جابه جا کرد.دلش میخواست خودش را به در ودیوار بکوبد اما کلمه هارا از دهانش بیرون نریزد.چند قدم به جلو برداشت..
_کجا میری بهار؟گفتی حرف داری..از اون حامی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    هورااااا حامی مردددد💃💃💃لطفا صدای شلیک برای حامی باشه پروانه نباشه لطفا 🙏عالی بود مرسی فرگل جونم 😍همچین عروسی خفنی تاحالا ندیده بودم مرسی 😁😍❤️گل کاشتی بوس بهت💋

    ۳ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    قربونت برم عزیزم بوس به خودت😁🥰

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    راستی کلی خوشحال شدم هوتن همه چی رو فهمید 😍ولی وقتی به اون آدرس بره پروانه اش نیست🥺😥بهار بالاخره یه کار درست کرد😍فقط نمیدونم ربطش به هوتن چیه چرا ازقبل همو میشناختن؟

    ۳ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    تو پارتای اولیه به ربطشون اشاره شد همون موقع که هوتن توی خونه ای پروانه اینا می موند وبهارو دید،با شوهر قبلی بهار باهم آشنا بودن

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.