پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت هشتاد و چهارم
زمان ارسال : ۷۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
***
هوتن نمی دانست تمام مسیر منتهی به این خانه را چطوری طی کرده بود.پشت درب ایستاده بود ومشت هایش را گره کرده بود.
_پس کدوم گورین؟
بهار در حالی که به ماشین تکیه زده بود،پای چپش را روی پای راستش قرار داد.
_خودت که کل خونه رو زیر ورو کردی...
هوتن برزخی به سمت او برگشت.
_آره شده تا فردا صبح هم اینجا می شینم...
بهار به آسمان اشاره زد.هوا گرگ ومیش بود.
_الانه که آفتاب طلوع
Zarnaz
۲۰ ساله 00آخی پروانه عزیزم لطفا یادت بیا سری ترهمه چیز رو 🥺عالی بود مرسی فرگل جونم ❤️