رعیت ارباب زاده به قلم زهرا خزائی
پارت یازده :
ارباب بدون اینکه با من خداحافظی کنه گزاشت رفت و گل نسا خانوم هم پشت سرش بیرون رفت،اون حتی فکر نمیکرد من زنشم انقدر حالم داغون بود حد و حساب نداشت،اما من نباید جیک میزدم،اینجا من درست بود لفظی زن دوم ارباب بودم اما در مقابل افراد این عمارت هیچی نبودم، ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
00بهتر وقت باارزش تونو هدر ندید چند تا پارت جلو تر قفله ،