رعیت ارباب زاده به قلم زهرا خزائی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۸۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
همش گریه میکردم و اشک هام رو پاک میکردم ،
حجلم به پا بود همه چی آماده بود که یهو در اتاق بسته شد..
ترسیده شده به عقب برگشتم که با دیدن اراب زاده فورا از زمین بلند شدم و سرم رو پایین انداختم:
_سلام،
سلام ار..
ارباب..
جوابی به سلامم بازم داده نشد..
صدای قدم برداشتنش توی اتاق پیچیده بود که از این طرف به اون طرف میرفت که صداش رو شنیدم:
_صندلی توی این اتاق نمیبینی که زم
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ترنم
00عالی
۳ هفته پیش.
00رمان خوبی هستش
۴ هفته پیشزهرا
00خیلی خوب
۲ ماه پیشسولماز سیفی
۲۸ ساله 00عالی بود
۲ ماه پیشگمنام
00عالی
۲ ماه پیشبهار
00عالی
۲ ماه پیشزهرا
01.......
۲ ماه پیش...
31اگه میشه تویه رمان های عادی بزارید ممنون میشم عالیهه 😍😍😍😍😍
۲ ماه پیشفاطنه
00عالی
۲ ماه پیشزهرا
00عالی
۳ ماه پیشملیسا
00پارت ها طونانی تر بود کاش
۳ ماه پیشمهلا
00عالی🥺
۳ ماه پیش
پناه
00خوبه