پارت پنجم

زمان ارسال : ۸۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

گل نسا خانوم همونجا سر جاش موند و منم از حرکت ایستادم. آروم به سمت ارباب زاده برگشت:
_بله آقا.. امری داری؟؟
ارباب زاده از سرصندلیش بلند شد و به سمت من و گل نسا خانوم اومد:
_این دختر کیه؟؟
گل نسا خانوم اشاره ای به من کرد:
_آقا این دختر محمد علیه،
خواهرشم ماهدخت اینجا کار میکنه،
بریده ادامه داد:
_به نظرم..
به نظرم دختر بدی نمیاد،حتما که نباید زن ارباب، ارباب زا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    خوبه

    ۶ روز پیش
  • وحیده

    00

    عاااالیه

    ۲ هفته پیش
  • دلبر

    00

    عالی

    ۲ هفته پیش
  • دلین

    00

    خوب

    ۲ هفته پیش
  • یلدا

    00

    عالی

    ۳ هفته پیش
  • عالی

    ۳۰ ساله 00

    عالی

    ۳ هفته پیش
  • مریم

    00

    خوب

    ۴ هفته پیش
  • عالی

    00

    خ

    ۴ هفته پیش
  • Fatemeh

    00

    عالییی بود

    ۴ هفته پیش
  • ناهید

    00

    عالیه

    ۱ ماه پیش
  • ندارم

    00

    عالییییی

    ۱ ماه پیش
  • ندارم

    00

    عالییییی

    ۱ ماه پیش
  • ف

    00

    عالی

    ۱ ماه پیش
  • نفس

    00

    عالی

    ۱ ماه پیش
  • تنها

    ۳۹ ساله 00

    عالی

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.