رعیت ارباب زاده به قلم زهرا خزائی
پارت پنجم :
گل نسا خانوم همونجا سر جاش موند و منم از حرکت ایستادم. آروم به سمت ارباب زاده برگشت:
_بله آقا.. امری داری؟؟
ارباب زاده از سرصندلیش بلند شد و به سمت من و گل نسا خانوم اومد:
_این دختر کیه؟؟
گل نسا خانوم اشاره ای به من کرد:
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهتاب
00خیلی خوب بود و اینکه خیلی قشنگه