پارت دوم

زمان ارسال : ۷۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

نفس نفس زنان خودم رو به ماهدخت رسوندم،و از همون بالا تشت رو رو زمین کوبوندم که صداش دراومد:
دختر مگه کور شدی چت شده امروز چرا همچین میکنی تو،فکر بابا نه نه ی پیرمون باش یکم آدم شو دل به کار بده..
زیور با یه تشت پره دیگه لباس برگشت:
_من که میگم بهت ماهدخت این خواهرت رو بفرست بره ده پیش پدر و مادرت اینجا موندنش اصلا فایده نداره جز اینکه یه کار دیگه به کارات اضافه کنه...
ماهدخت سا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهیر

    00

    خوب

    ۹ ساعت پیش
  • زهیر

    00

    تاالان عالی بودی

    ۹ ساعت پیش
  • خبه

    00

    خله

    دیروز
  • پرنیان

    00

    بزار بخونم بعد

    ۲ روز پیش
  • صدف

    00

    تا الان عالی بود

    ۲ روز پیش
  • صدف

    00

    تا الان عالی بود

    ۲ روز پیش
  • Sara

    00

    خوب بود

    ۲ روز پیش
  • سلما

    00

    خوب

    ۳ روز پیش
  • بهار

    00

    بد نیست

    ۳ روز پیش
  • ثنا

    00

    خوبه

    ۴ روز پیش
  • میتا

    00

    عالی

    ۵ روز پیش
  • خوبه

    00

    خوبه

    ۵ روز پیش
  • خوبه

    00

    خوبه

    ۵ روز پیش
  • خوبه

    00

    خوبه

    ۵ روز پیش
  • خوبه

    00

    خوبه

    ۵ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.