رعیت ارباب زاده به قلم زهرا خزائی
پارت دوم
زمان ارسال : ۴۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
نفس نفس زنان خودم رو به ماهدخت رسوندم،و از همون بالا تشت رو رو زمین کوبوندم که صداش دراومد:
دختر مگه کور شدی چت شده امروز چرا همچین میکنی تو،فکر بابا نه نه ی پیرمون باش یکم آدم شو دل به کار بده..
زیور با یه تشت پره دیگه لباس برگشت:
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
خوببود
00خوببود