حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت نود و نهم
زمان ارسال : ۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
سیگار برگ بین لبان پهن بهادر می جنبید وقتی که در جواب لهراسب گفت: بگو دخترا رو بیارن.
با اشارۀ لهراسب، زن میان سال خوش قد و قامت از سالن بیرون رفت. دقایقی بعد بیست دختر جوان با میانگین سن هفده تا بیست سال، ردیف هم صف بستند و چشمان کنجکاوشان گاهی بر وسایل آنتیک
و قیمتی گوشه و کنار سالن و فضای پر زرق و برق می نشست و گاهی میان لهراسب و بهادر و فرجام پرسه می زد.
بهادر هیکل فربه اش را
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.