پارت پنجاه

زمان ارسال : ۴۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

صدای جیغ دخترها بلند شد و ماشین با تکان‌های شدیدی از حرکت ایستاد. مهوا سرش را پایین گرفته و دست‌هایش را محکم روی گوش‌هایش فشار می‌داد. با چشم‌هایی بسته، پی‌درپی فریاد می‌کشید و قلبش از شدت تپش‌ها می‌خواست از سینه بیرون بزند. گردوخاک شدیدی از زمین برخاسته بود و با هر نفس، به سرفه می‌افتاد. صدای فریاد چند مرد، هرلحظه بیشتر می‌شد و با کشیده شدن بازویش، چشم باز کرد. غریبه‌ای با چهره‌


دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • محیا

    00

    اگه به حرف حامی گوش میدادن الان اوضاعشون این نبود!! دلم برا ابراهیم سوخت بچه کوچیک داشت و مرد🥲

    ۱ ماه پیش
  • Ftm

    10

    الیاس خلاف کار بوده یعنی قبلا🤔😳بدبخت مهوابخاطرایناچیاداره میکشه ول کن برو💔

    ۱ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    وایییی بالاخره مجبوره الیاس خودشو نشون بده🙃یعنی قبلاچیکار میکرده؟ یعنی می یاد بچه ها رو نجات بده🤔دلم برای راننده خیلی سوخت آخی اسما که هی میخواست با باباش بره🥺عالی بود مرسی نگار جونم ❤️❤️

    ۲ ماه پیش
  • پرنیا

    10

    قبلا مگه چیکار میکرده الیاس؟؟؟ چقددلم برای راننده سوخت😢😢😢

    ۲ ماه پیش
  • زهرا

    20

    الیاس چه طوری حالامیخواداینارونجات بده ازچاله درنیومده افتادتوچاه

    ۲ ماه پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    الیاس🤔 مکالمه‌ی اون مرد رو با الیاس، با دقت بیشتری بخونید😉

    ۲ ماه پیش
  • مریم

    10

    چه داستان پر سوزی شد🥲

    ۲ ماه پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    💔🥲

    ۲ ماه پیش
  • م

    00

    بیچاره راننده بیگناه وخانوادش،این لعنتی کی بوددیگه،چرا گفت مثل قبل باماهمکاری کن؟

    ۲ ماه پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    آفرین به این دقت👏🏻 به نکته‌ای اشاره کردی که منتظرش بودم😉ممنون از نظر و همراهیت عزیزم♥🌹

    ۲ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    چقدر برای راننده متأسف شدم که بدون هیچ گناهی ،کشته شد ،واقعا مهوا ،چه اشتباهی کرد از اول موضوع رو به پلیس اطلاع ندادن ،ممنونم نگار جان 🙏♥️

    ۲ ماه پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    ممنون از نظرات و همراهیت عزیزم🥰😘😍

    ۲ ماه پیش
  • Ftm

    10

    بیچاره راننده دخترش قبل رفتن گف منم ببریاخودت میخاستن خوبی کنن نابودشدن💔😢🥲😓

    ۲ ماه پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    💔😔

    ۲ ماه پیش
  • Ftm

    ۲۳ ساله 10

    حالا چطوری قراره نجات پیدا کنن همه باهم گیر افتادن به پلیسم خبرندادن😓💔💔

    ۲ ماه پیش
  • Ftm

    ۲۳ ساله 10

    اولش فک کردم فقط مهوا رو بردن باخودشون😢🥲

    ۲ ماه پیش
  • Ftm

    ۲۳ ساله 10

    آرش و امیر و حامی چی شدن؟🤔😢

    ۲ ماه پیش
  • زهرا

    20

    ببین توچه مخمصه ای افتادن کاش از اول مهوا با حرف ارش گوش میداد همه چی روبه پلیس میگفتن

    ۲ ماه پیش
  • زهرا

    10

    بیچاره راننده روبیگناه کشتن خداکنه دیگه کسی نمیره

    ۲ ماه پیش
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.