خیانتکار عاشق 3 به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت پنجاه و هفتم
زمان ارسال : ۲۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
بعد از این حرف چرخی دور خودم زدم و با حالتی بیتعادل به سمت در رفتم.
مثل همیشه پلهای پشت سرم رو خراب کرده بودم، حالا دیگه حتی اگه میخواستم هم باید میرفتم...
- پس آندریا چی میشه؟
بدون اینکه بایستم، آهسته گفتم: براش متأسفم که همچین مادر افتضاحی داره!
بعد هم بیتوجه به ابهامی که توی قلبش باقی گذاشته بودم از رستوران بیرون زدم و بیهدف به سمت مقصدی که قلبم گذاشته بود
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مهسا
30وایییییی چه خوبببببب این پارتههههه خیلیییی قشنگههه😍😍😍😍