پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۲۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه


بعد از این حرف چرخی دور خودم زدم و با حالتی بی‌تعادل به سمت در رفتم.
مثل همیشه پل‌های پشت سرم رو خراب کرده بودم‌، حالا دیگه حتی اگه می‌خواستم هم باید میرفتم...
- پس آندریا چی میشه؟
بدون این‌که بایستم، آهسته گفتم: براش متأسفم که همچین مادر افتضاحی داره!
بعد هم بی‌توجه به ابهامی که توی قلبش باقی گذاشته بودم از رستوران بیرون زدم و بی‌هدف به سمت مقصدی که قلبم گذاشته بود

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهسا

    30

    وایییییی چه خوبببببب این پارتههههه خیلیییی قشنگههه😍😍😍😍

    ۳ هفته پیش
  • ***

    20

    بلخره...🥹🫠

    ۴ هفته پیش
  • فاطمه

    10

    نه تورو خدا نویسنده لطفا پایانش خوش باشه

    ۴ هفته پیش
  • Venus

    ۲۷ ساله 50

    تا اینجا خوب پیش رفته..امیدوارم رنگ آرامش رو ببینه ...نمی دونم چرا خودمم دارم دپرس میشم ...احساس میکنم پایان غمگین داره...

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.