خیانتکار عاشق 3 به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت پنجاه و ششم
زمان ارسال : ۲۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
نتونستم حرفی بزنم، انگار لال شده بودم.
افکارش دیوونه کننده بود مثل سکوت سنگین توی سرم کرکننده بود.
نمیخواستم اینطوری بشه، از اتاق بیرون رفت و منم دنبالش نرفتم.
نخواستم دروغم رو توجیه یا اصلاح کنم چون خوب میدونستم که هیچ حرفی نمیتونه اوضاع رو درست کنه؛ خودم خواستم برم، گفتم میرم، تصمیم خودم بود اما حالا احساس میکردم که از تنها جایی که میتونم آرامش داشته باشم بی
نرگس
20فکر کنم با ایدن ازدواج کنه وااای کاش یک آشنا بیاد تو داستان