پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۲۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه


نتونستم حرفی بزنم، انگار لال شده بودم.
افکارش دیوونه کننده بود مثل سکوت سنگین توی سرم کرکننده بود.
نمی‌خواستم این‌طوری بشه، از اتاق بیرون رفت و منم دنبالش نرفتم.
نخواستم دروغم رو توجیه یا اصلاح کنم چون خوب می‌دونستم که هیچ حرفی نمی‌تونه اوضاع رو درست کنه؛ خودم خواستم برم، گفتم میرم، تصمیم خودم بود اما حالا احساس می‌کردم که از تنها جایی که می‌تونم آرامش داشته باشم بی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نرگس

    20

    فکر کنم با ایدن ازدواج کنه وااای کاش یک آشنا بیاد تو داستان

    ۴ هفته پیش
  • لیلا

    40

    اخی چه قدر احساساتی

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.