خیانتکار عاشق 3 به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۲۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
بعد از این حرف از سرشونهٔ اِدلاین سرک کشید و با دیدنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست.
بیاختیار از دیدنش لبخند زدم؛ با دیدن نگاهم هول شد و دستی به موهای فرفریش کشید.
از دیدن خجالتش خندهام شدت گرفت.
آنتونی طی رو رها کرد و بعد از لکسا به سمتش رفت.
همراه دنیرو چشم غرهای نثارشون کردم.
- این دیوونه بازیا چیه؟ مگه مرده از قبر دراومده؟ ولش کنین ببینم! هی ارنست، تو باید خجالت بکشی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سهیل
۲۸ ساله 30کاش تو همون رستوران بمونه❤️ 🔥
۴ هفته پیشال
30نمیتونم حدس بزنم اخرش چی میشه،از رایان حرصم گرفته دلم میخاد با ایدن ازدواج کنه بعد رایان چن سال بعد یجوری یادش بیاد و برگرده پیداش کنه بعد ببینه ازدواج کرده😂🌚ولی نویسنده اراد کجاست؟دلم براش تنگ شده
۴ هفته پیشلیلا
30از اینجا هم میره طفلی فقط در حال رفتنه😮 💨😮 💨
۴ هفته پیش
....
10برهه بهتر برههه یع جوری که تهش رایان باشه