پارت هفتاد و نهم

زمان ارسال : ۲۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

آقا یحیی را از همان دیشب که به بیمارستان آوردند بستری شده بود. فشار خونش به قدری بالا رفته بود که به قلبش فشار می‌آمد و رنگش به کبودی می‌زد. آنقدر حالش بد بود که تمام توانش برای شماتت سمیر تنها به یک سیلی ختم شده بود. حتی منتظر اورژانس نشده بودند. خود پسرها، پدرشان را سوار ماشین کرده و به نزدیک‌ترین بیمارستان رسانده بودند. در تمام طول راه سپهر، سمیر را مقصر این حال و روز پدرشان خوانده بو

1469
474,689 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ماهرخ

    00

    عالییییییی

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید.🌺

    ۸ ماه پیش
  • سیتا

    10

    اتفاقی که افتاده رو نمیشه جبران کرد

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    10

    قلمت پایدار عزیزم عالی بود👌💐

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    خوش بشینه به نگاهتون.🥰

    ۸ ماه پیش
  • ندا

    ۳۰ ساله 20

    عالیه ومرسی که رایگان کردین کنجکاوم بدونم اخرش چی میشه

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید.🌺

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    10

    لایقت سمیرهمون مینو

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    👌👌🌺

    ۸ ماه پیش
  • دلنیا

    10

    مانا و پایدار باشی❤

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    برقرار باشی🌺🌺

    ۸ ماه پیش
  • هاناخانوم

    ۲۰ ساله 20

    خودکرده راتدبیرنیست بگومینوبوده وخلاص کن خودتا،همه چی برات تموم شد

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    👌👌🌺🌺

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید