تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت هفتاد و هشتم
زمان ارسال : ۲۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
حال:
سمیر جواب تماسهایش را نمیداد و نمیتوانست هیچ خبری از او بگیرد. بعد از چند روز تا جلوی در بیمارستان آمده بود، اما جرئت نکرده بود پا به داخل آن بگذارد؛ میترسید آوا به همه گفته باشد آن شب روی آن تخت چه دیده است و حالا خانوادهی آوا بخواهند از روی عصبانیت آسیبی به او برسانند؛ این خبر هنوز داغ و تازه بود و ممکن بود همه رفتاری هیجانی از خودشان نشان بدهند؛ مخصوصا خاله عطیه. او ممک
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
فکر میکنه به خاطر عشق. ولی در اصل به خاطر حسادت و خودخواهی...
۸ ماه پیشAa
10عجب مریضیه 😲🌹
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺
۸ ماه پیشاسرا
21مینوخودخواه که فکرمی کنه عاشقه
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
بله. احساس مینو بیشتر خودخواهی و حسادته تا علاقه.
۸ ماه پیش
سیتا
10مینو چه طلب کار هم هست این همه به در و دیوار زدن بخاطر چی واقعا چرا انقدر خودش رو بی ارزش میکنه به خیال خودش چه کار مهمی هم کرده