پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۸۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
******
دست هایش می لرزیدند!گوشهای مانتویش را که روی رانش قرار گرفته بود،چنگ زد.نه یک بار ،نه دوبار،با استمرار اینکار را انجام می داد.میخواست از دست تنش های ذهنی اش رها شود.کف دستش عرق کرده بود ودائم فکرش را می سنجید.سبک وسنگین میکرد اما ته دلش می دانست که کفه ای ترازو بیشتر طرف درست بود.
هیچ ایرادی نداشت،حداقل می توانست یک زن را نجات بدهد.زنی که روزی اورا دشمن خونین خود می دانست.ف
Zarnaz
۲۰ ساله 00بالاخره روی اصلیشون نشون داد و راستشو گفت و پروانه عزیزم مسخره کرد 😡وایییی یعنی چی میشه پارت بعد؟ کاشکی هوتن یا مهرداد. برسن نجاتش بدن😍عالی بود مرسی فرگل جونم ❤️💋