پارت هشتاد و یکم

زمان ارسال : ۸۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

*****
لباس روی تن پروانه سنگینی میکرد.لباس سفید پر زرق وبرق وسنگ کاری شده بدون آستین!زن دو طرف لباس را گرفت وبه عقب کشید،نفس پروانه برای لحظه‌ای رفت.زیپ لباس را بالا کشید.
_آخ ببخشید..
در واقع احساس تاسفش آنقدر هم باور پذیر نبود.پروانه معذب بود،شانه هایش لخت بودند ولباس فقط روی سینه هایش را پوشانده بود.
_من اینو زیاد نمی پسندم.
اخم ریزی روی صورت زن نشست،به سختی آن را پنها

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    هرکاری میکنم نمی تونم باحامی جور بشم😁🙈آفرین پروانه ازدواج نکن تا همه چیز به یادت بیاد گو حامی نخوریاا🙃😉

    ۳ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    خب حامی دروغگوئه دیگه برای همین کسی ازش خوشش نمیاد😂

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی فرگل جونم 😍😍آخی هوتن بچم کاشکی به تونه پیداش کنه🥺آفرین پروانه لطفا زودتر همه چی یادت بیاد🙏به حامی احساسی نداری چون عاشق هوتنی نه حامی اون حلقه ماله هوتن نه حامی🤦 ♀️

    ۳ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    واییی عزیزممم😭😂مرسی بابت کامنتایی عالیت

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.