به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت سی و هشتم
زمان ارسال : ۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
قطع کرد، حتی خداحافظی هم نکرد.
چشم بستم، نگاه خیرهی الک را روی خود حس میکردم. انگار با نگاهش قلبم را در چنگ گرفته و آن را میفشارد.
تمام حرکاتش، اینکه چطور بخاطرم حاظر شد جانش را به خطر بیندازد، اینکه با اطمینان از پیروزی من حرف میزد، اینکه چشم بسته به من اعتماد دارد...
تک تک اینها عذابم میدهد. انگار با کارهایش پایش را روی گلویم گذاشته و نفسم را میبرد.
- با کی داشتی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مریم
71نه زال باید برفین رو بخواد😭😭😭
۳ ماه پیشAa
00بسیار عالی وپر رمز وراز ممنون خسته نباشید👏🌹
۳ ماه پیشتمنا
20چرا باهاش فارسی حرف زد وقتی ک اون نگفته بود ک بلده؟🤔
۳ ماه پیشSa adat
00مثل همیشه عالیه خیلی ممنون از خانوم نویسنده 🙏🌹
۳ ماه پیشفاطمه
40برای چی زال گفت به الک نزدیک نشو چه دلیلی داره کی تو اون تاریکی برفین گرفت از نظر من یا صاحب بود یا آدم برفی 🤔🧐
۳ ماه پیشمریم
00لایک داری ملیکا جان ❤️
۳ ماه پیشمونا
00وایی خیلی خوب بود ای کاش میشد فردا هم دو پارت بزارین خیلی سردر گم شدم
۳ ماه پیشستاره
00به به دوتاپارت مرسی.. چراصاحب همجاهست اونوقت خودش کاری نمیکنه برفین بدبختااینقدتحت فشارمیذاره 😡😡😡
۳ ماه پیشفیونا
00چرا زال گفت الک اونی که تو فکر می کنی نیست؟ به خاطر صلاح برفین گفت یا الک؟
۳ ماه پیشاسرا
20صاحب بودکه گرفته اش 🙏
۳ ماه پیشنشمین
20مرسی عزیز جان دو پارت با هم واقعا چسبید
۳ ماه پیش
Narges.g
20پارت های خوبی بودن وحسابی چسبید..فک کنم منظوراززال ک گفت الک اونطوری نیست اینه که یکم دلش رحیم تره و فهمیده که برفین رو میخواد