پارت صد و هشتم

زمان ارسال : ۸۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

به جلو اشاره کردم. حنا که داخل شد، پشت سر او وارد شدم. با نزدیک‌تر شدن به سالن، صداها رساتر شد و من کنجکاوتر، صدا آشنا بود ...
به محض ورود به سالن، نگاهم معطوف پیروز شد. از حضورش جاخوردم. ابتدا از هرکس او متوجه ورودم شد و بعد توجه عمو شاپور و عمو فرزین را به سمتم کشاند.
- بَه کوروش خان، مشتاق دیدار.
توقع دیدنش را نداشتم. هیچ وقت نتوانستم با او رابطه‌ی خوبی برقرار کنم. نه خودش مورد پ

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.