ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۲۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
بالأخره رسیدیم تهران. آخرین نقطهای که مسیرمون از هم جدا میشد نگهداشتیم تا با همدیگه خداحافظی کنیم. همه از ماشینامون پیاده شدیم.
رو به کوهیار گفتم:
-خب دیگه شبتون به خیر.
کوهیار ابرویی بالا انداخت و پرسید:
-مگه با ما نمیایی؟
پندار با یه لحن حق به جانب به جای من گفت:
-چرا باید با شما بیاد؟
این بار به جای کوهیار سوگل با لبخند جواب داد:
-چون فردا کوهیار می
م
10خوب بود