خیانتکار عاشق 3 به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت سی و نهم :
لبخند بیشباهت به پوزخند زدم و زیرلب گفتم: عالی میشه!
لکسا اما بیتوجه به بدعنقیش به سمتش رفت و گونهاش رو بوسید.
- اگه تو بری اونوقت کی غر بزنه و مردم رو فراری بده؟!
منتظر جواب حرفش نموند و با قدمهایی بلند به سمتم اومد.
- حالت چهطوره؟ خسته که نیستی؟!
احساس کردم بهخاطر شنیدن صدای پرانرژی و بلندش مویرگهای مغزم پاره شدن و گوشم داره خونریزی میکنه.
پلک