پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت هشتاد
زمان ارسال : ۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
*****
شنبه بود وبه طبع شلوغ ترین روز هفته!البته که این برای بیمارستان ها صدق نمی کرد.ساعت ده ظهر بود وصدای رعد وبرق تمام بیماران و همراهان وکارکنان بیمارستان را به وحشت انداخته بود.
اسماعیل روی صندلی نشسته بود وشیدا را به خانه فرستاده بود.شمار روزها از دستش در رفته بود،روزهایی که هوتن بی جان روی تخت افتاده بود.
_آروم باش چیزی نیست عزیزم زود تموم میشه.
مکالمه زن وشوهری ر
Zarnaz
۲۰ ساله 00هورااااا بالاخره به آنلاین رسیدم عالی بود مرسیییی فرگل جونم😍❤️امیدوارم پروانه همه چیز یادش بیاد و به هوتن برسه 😍😍