طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت بیست و هشتم
زمان ارسال : ۲۸۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
حس می کردم ستاره روی سینه ام آتش گرفت و مرا به اتاقی تاریک و سرد در خانه ای اعیانی برد.
صدای فریادهای خشم آلودی کارون رعشه به جانم انداخت.
-زنیکه عوضی بهت گفتم چند ماه دندون روی جگر بذار.
صدای یخ آلود قاتلم، لبدا باعث شد تا از تاریکی بیرون امده و به شومینه روشن در دل بهار زل بزنم.
لیدا لباس ازغوانی پوشیده و جلوی شومینه گربه پرشین خپلی را ناز می کرد.
اسرا
00موفقیت درآزمون بدست آوردن سلامتیدبگذره من یکی منتظرم ممنون که اطلاع واینکه الان کارن فکرمیکنه ضحامرده