پارت بیست و هشتم :



حس می کردم ستاره روی سینه ام آتش گرفت و مرا به اتاقی تاریک و سرد در خانه ای اعیانی برد.

صدای فریادهای خشم آلودی کارون رعشه به جانم انداخت.

-زنیکه عوضی بهت گفتم چند ماه دندون روی جگر بذار.

صدای یخ آلود قاتلم، لبدا باعث شد تا از تاریکی بیرون امده و به شومینه روشن در دل بهار زل بزنم.

لیدا لباس ازغوانی پوشیده و جلوی شومینه گربه پرشین خپلی را ناز می کرد.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۳۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    موفقیت درآزمون بدست آوردن سلامتیدبگذره من یکی منتظرم ممنون که اطلاع واینکه الان کارن فکرمیکنه ضحامرده

    ۱۱ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    مرسی عزیزم. کارون حیله گره دیگه.

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.