پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۲۸۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه



صدای گنگ که آهنگی به زبان بومی را زمزمه می کرد.

باد از شیشه نیمه باز ماشین به لای پتو نفوذ می کرد.

تمام تنم از سم موجود در قهوه کرخت و سنگین شده بود.

یک چیزی دروجودم شکسته بود و اندوه شبیه مه ای سنگین تمام وجودم را تسخیر کرد.

بعد از طی مسافتی ماشین از روی سنگریزه های خرت خرت عبور کرد.

وقتی درماشین تلقی کرد و باز شد. صدای گفتگوی مردان سیاه پوش

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    توماج اگه باهش چراازدستش فرارمیکرد

    ۱۰ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    جوابتو پستهای بعد می گیری. ضحا خبر نداشت که توماج باهاشه😀 از دید ضحا رمان روایت میشه.

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.