به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۵۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
دو ضربه به در میزند، اجازه میپرسد و در انتها وارد اتاق میشود.
با بسته شدن در، رئیس نیز میچرخد. اخم میان ابروهایش نشان دهندهی خبرهای خوبی نیست.
الکساندر قبل از آنکه حرفی پیش آید محکم و بلند میگوید: بخاطر اینکه صدام و بالا بردم، متاسفم رئیس، من مجبور بودم ببینمتون.
مرد بیخیال میشود. اکنون زمان خالی کردن عصبانیتش بر سر او نیست. باید تکلیفش را مشخص کند. نمیخواهد زحما
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آذر
00نهههههه خرس قطبی مال منه نویسنده جان من از همین الان زال و با برفین شیپ کردم ناامیدم نکن دیگه باشه؟
۱ ماه پیشنمیدانم
30یه جورایی احساس میکنم برفین دختر رئیس باند زمهریره چون گفت به خاطر باند از زن و بچه ش گذشته و من فکر میکنم صاحب به خاطر اینکه یه دشمنی با رئیس داره بچش رو دزدیده و دختر خودش رو وارد بازی کرده
۲ ماه پیششادی
00عالللللللللیییییی
۲ ماه پیشSa adat
20خیلی خیلی عالی مثل همیشه فقط به نظرم برفین باید اون سرد بودنش رو حفظ کنه مرسی از خانم نویسنده 🙏🌹
۲ ماه پیشمریم
00چی به چیع
۲ ماه پیشفاطمه
20الک احساساتی به برفین پیدا کرد هرچند اگه الک محتاط باش بهتر اینجوری تو دردسر پیدا نکن این خرس قطبی همش برفین میترسون یه سوال قبلا بین زال و الک چه رابط ای بوده 🤔🤔
۲ ماه پیشالی
00الک بدبخت نمیدونه برفین کیه هعی، این صاحب چرا محو نمیشه داره میره رو اعصابم
۲ ماه پیش
فیونا
60من می میرم تا فردا که!🥲 قربون خرس قشنگم برم که داره از الک هم جلو می زنه🌝❤️ چرا انقدر این بچه، برفین و یاد صاحب می اندازه؟