پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۸۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

مرد زیر درخت مجنون نشست، دستار کرم‌رنگی که دور سرش پیچیده بود را گشوده و مقابل زانوانش قرار داد. اطرافش را به دقت نگاه کرده و وقتی کوزه‌ی آبش را یافت، سر خم کرده و همان‌طور که بر سرِ تماماً تاسش دست می‌کشید، آب زلال درون کوزه را ذره ذره روی سرش خالی کرد. نبات اندکی دور تر به مرد مقابلش خیره گشته بود؛ حتی در آن تاریکی و با آن سر یک دست تاس و صورتی که خالی از ریش و سبیل بود، باز هم زیبا به نظ

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    20

    نبات خیره سر😅چهل گز زبون داره

    ۳ ماه پیش
  • سهیل

    ۲۷ ساله 10

    سلام بهمگی😍 دمتون گرم خانم علی آبادی عزیز..خوشحالم که با حال خوب برگشتید

    ۳ ماه پیش
  • اکرم بانو

    00

    عالیه،ادم رو کنجکاو میکنه، ولی یه لحظه تمام تصوراتم از ارش با تصور کره ی تاسش،عوض شد

    ۳ ماه پیش
  • نیلوفر آبی

    00

    عالی بود

    ۳ ماه پیش
  • م

    00

    عالی بود ،یه کم لطفا پارت هارو بلندتر کتید دوتا سوال پرسید تمام شدکه

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    عالی بود😍

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.