مثل تو مثل هیچکس به قلم مهسا خدایی
پارت بیست و چهارم :
چندتا برگهای که روی میزش بود رو امضاء زد و مرتب کرد. عصبی شروع کردم به تکون دادن پای چپم. از استرس صدای قلبم رو میشنیدم. انگشتم رو توی دهنم بردم و شروع کردم به جویدن ناخنام.
انگار صدای جویده شدن ناخنهام رو شنید. سر بلند کرد و با لبخند گفت:
-چه نسبتی با بیمار دارید؟
دستم رو روی شلوارم کشیدم و گفتم:
-یه دوست قدیمی و همسایه.
کمی فکر کرد و گفت:
-شمارهای از خانوادهش
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۸۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.