مثل تو مثل هیچکس به قلم مهسا خدایی
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۱۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
دوباره با عصبانیت از خونه بیرون زدم. نگاهم سمت در خونۀ لیدا کشیده شد. محکم چشمهامو بستم و باز کردم. به طرف در رفتم و زنگ خونه رو زدم. چندین بار در زدم و اسمش رو صدا زدم، ولی جوابی نشنیدم.
کمی این پا، اون پا کردم. کلیدم رو کمی تکون دادم و از آپارتمان بیرون زدم. احتمال دادم که از خونه بیرون رفته باشه، اما وقتی ماشینش رو توی پارکینگ دیدم شک کردم. کمی ایستادم. مردد بودم بین بیرون رفتن و بر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.