پارت هفتاد و نهم

زمان ارسال : ۹۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

هوا آفتابی بود و فقط کمی از آسمان را ابرهای سفید پوشانده بودند.در یک بعد از ظهر شنبه پاییزی، چیزی به شروع زمستان نمانده بود،فقط یک روز.
حامی توی حیاط پوشیده از گل ‌و سرسبزی قدم میزد.ونگاهش ثابت به پیچکی بود که روی دیواره‌ی حیاط خودش را به آغوش بتن ها وسیمان ها سپرده بود.
_آقا داوود...
داوود مرد تقریبا مُسنی که در حال هرس کردن یکی از درخت های ته حیاط بود ،با شنیدن نامش کمر راست ک

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.