زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
آرش کمی نگاهش کرد و بعد نفسش را بیرون داد.
- باشه... تو که راست میگی. ولی اگه دوسش داری باید بگم داره تو بد دردسری میفته. برای اینکه رابطهشو با تو، از حامی پنهون کنه... کلی دروغ بهش گفته و روز به روز داره دردسر بیشتری براش درست میشه. الان دیگه آدمای سرلکم دنبالشن.
امیر نگاهش به نقش و نگار فرش بود و پرسید: الان داره به حامی چی میگه؟!
آرش پوزخند زد و جواب داد: داره میگه اونقدری که عا
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
😂😂😂عالی بود کامنتت♥
۲ ماه پیشم
20بیچاره مهوا هر لحظه دروغهاش برای حامی رو میشه،بیچاره حامی دیگه خیلی احساس تنهایی میکنه بااین خواهری که بهش اعتماد نداره،فکر کردم امیرنامرد خودش میخواد بازی رو ادامه بده
۲ ماه پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
ممنون عزیزم که همراهم هستی و انرژی میدی♥
۲ ماه پیشساناز
00عالی بود ومت گرم❤️❤️❤️❤️
۲ ماه پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
ممنون عزیزم♥♥♥
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 10از امیر متنفرم این همه مهوا کمک کرده به باباشون حالا نذاشتن خودش بگه حداقل الان حامی میگفت از خود مهوا راستشو شنیدم من بودم ول میکردم میرفتم دیگه دور ورشون پیدام نمیشدالان اگه حامی امیرم خفه کنهحقداره
۲ ماه پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
ممنون عزیزم بابت همراهی و نظراتت ♥😘
۲ ماه پیشFtm
۲۳ ساله 10من نمیدونم چرا حس میکنم آرشم عاشق مهوا بوده ولی سکوت کرده بخاطر برادرش اونم نمیتونه ببینه آرش قاطی خودشو مهوا بشه یا تو دردسربیوفته خلاصه که آرش و مهوا رو عشقه مرسی نگارجون💖💙
۲ ماه پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
ممنون که با کامنت گذاشتن بهم انرژی میدین، همراهیتون باعث افتخاره♥
۲ ماه پیش
محیا
20پارت قبلی گفتم کاش امیر حرف بزنه ، این پارت حرفمو پس میگیرم ، کاش لال میشد😐😂 ، همچیو خراب کرد با حرف زدنش !!